ذهن مجموعه ای از قوای مسئول پدیده های ذهنی است. اغلب این اصطلاح با خود پدیده ها نیز شناخته می شود.[2][3][4] این قوا شامل فکر، تخیل، حافظه، اراده و احساس است. آنها مسئول پدیده های ذهنی مختلفی مانند ادراک، تجربه درد، باور، تمایل، قصد و عاطفه هستند. طبقه بندی های همپوشانی مختلفی از پدیده های ذهنی ارائه شده است. تمایزات مهم آنها را بر حسب حسی، گزاره ای، عمدی، آگاهانه یا رخدادی با هم گروه بندی می کنند. ذهن ها به طور سنتی به عنوان مواد در نظر گرفته می شدند، اما در دیدگاه معاصر بیشتر رایج است که آنها را به عنوان ویژگی ها یا ظرفیت هایی تصور کنیم که در اختیار انسان ها و حیوانات برتر است. تعاریف رقیب مختلفی از ماهیت دقیق ذهن یا ذهنیت ارائه شده است. تعاریف معرفتی بر دسترسی معرفتی ممتاز سوژه به این حالات متمرکز است. رویکردهای مبتنی بر آگاهی، اولویت را به ذهن خودآگاه میدهند و پدیدههای ذهنی ناخودآگاه را تنها تا حدی به عنوان بخشی از ذهن اجازه میدهند که در رابطه درست با ضمیر خودآگاه قرار گیرند. بر اساس رویکردهای مبتنی بر غرض ورزی، قدرت رجوع به اشیا و بازنمایی جهان نشانه ذهن است. برای رفتارگرایی، اینکه آیا یک موجودیت ذهن دارد یا خیر، تنها به نحوه رفتار آن در پاسخ به محرک های بیرونی بستگی دارد، در حالی که کارکردگرایی، حالات ذهنی را برحسب نقش های علی که ایفا می کنند، تعریف می کند. سؤالات محوری برای مطالعه ذهن، مانند اینکه آیا موجودات دیگری به جز انسان ها دارای ذهن هستند یا اینکه رابطه بین بدن و ذهن چگونه باید تصور شود، به شدت تحت تأثیر انتخاب تعریف فرد قرار می گیرد.
ذهن یا ذهنیت معمولاً در تضاد با بدن، ماده یا جسمانی است. موضوع ماهیت این تقابل و به طور خاص رابطه ذهن و مغز را مسئله ذهن و بدن می نامند.[5] دیدگاههای سنتی شامل دوگانگی و آرمانگرایی بود که ذهن را غیر فیزیکی میدانست.[5] دیدگاههای مدرن اغلب حول محور فیزیکالیسم و کارکردگرایی متمرکز میشوند، که معتقدند ذهن تقریباً با مغز یکسان است یا به پدیدههای فیزیکی مانند فعالیت عصبی قابل تقلیل است[6][6] برای تأیید نیاز به نقل قول دارد] اگرچه دوگانگی و ایدهآلیسم همچنان طرفداران زیادی دارند. سؤال دیگر این است که کدام نوع از موجودات قادر به داشتن ذهن هستند (New Scientist 8 سپتامبر 2018 p10). آیا این یک ویژگی کاملاً قابل تعریف است، یا اینکه آیا ذهن می تواند ویژگی برخی از انواع ماشین های ساخت بشر نیز باشد. سوالات برخی ذهن را یک ویژگی منحصر به فرد برای انسان می دانند در حالی که برخی دیگر ویژگی های ذهن را به موجودات غیر زنده (مانند پان روان گرایی و جان گرایی)، به حیوانات و خدایان نسبت می دهند. برخی از اولین حدس و گمان های ثبت شده ذهن (گاهی اوقات به عنوان یکسان با روح یا روح توصیف می شود) را به نظریه های مربوط به زندگی پس از مرگ و نظم کیهانی و طبیعی مرتبط می کند، به عنوان مثال در آموزه های زرتشت، بودا، افلاطون، ارسطو و سایر باستان. فیلسوفان یونانی، هندی و بعدها، فیلسوفان اسلامی و اروپایی قرون وسطی.
روانشناسانی مانند فروید و جیمز و دانشمندان کامپیوتر مانند تورینگ نظریه های تاثیرگذاری در مورد ماهیت ذهن ایجاد کردند. امکان وجود ذهنهای غیرزیستی در زمینه هوش مصنوعی مورد بررسی قرار میگیرد که از نزدیک در رابطه با سایبرنتیک و نظریه اطلاعات برای درک روشهایی که پردازش اطلاعات توسط ماشینهای غیرزیستی قابل مقایسه یا متفاوت با پدیدههای ذهنی در ذهن انسان است، کار میکند.[8] ذهن نیز گاهی به عنوان جریان آگاهی تصویر می شود که در آن تأثیرات حسی و پدیده های ذهنی دائماً در حال تغییر هستند.
علم اشتقاق لغات ذهن
معنای اصلی gemynd انگلیسی قدیم، قوه حافظه بود، نه تفکر به طور کلی.[11] از این رو call to mind, come to mind, keep in mind, to have mind of و غیره. این کلمه در اسکاتلند این معنا را حفظ کرده است.[12] انگلیسی قدیم کلمات دیگری برای بیان «ذهن» داشت، مانند hyge «ذهن، روح».[13]
معنای «حافظه» با اسکاندیناوی قدیم مشترک است که منر دارد. این کلمه در اصل از ریشه شفاهی PIE *men- به معنای "فکر کردن، به خاطر سپردن" است، که از آن به لاتین men "ذهن"، سانسکریت manas "ذهن" و یونانی μένος "ذهن، شجاعت، خشم" آمده است.
تعمیم ذهن که شامل تمام قوای ذهنی، اندیشه، اراده، احساس و حافظه می شود، به تدریج در طول قرن 14 و 15 توسعه یافت.[14]
تعاریف
ذهن اغلب به عنوان یک قوه درک می شود که خود را در پدیده های ذهنی مانند احساس، ادراک، تفکر، استدلال، حافظه، باور، میل، احساسات و انگیزه نشان می دهد.[2][15] ذهن یا ذهنیت معمولاً در تضاد با بدن، ماده یا جسمانی است. مرکز این تضاد این شهود است که ذهن ها ویژگی های مختلفی را نشان می دهند که در جهان مادی یافت نمی شود و حتی ممکن است با آن ناسازگار باشد که توسط علوم طبیعی توصیف شده است.[16][15] بر اساس دیدگاه ذاتگرای سنتی غالب مرتبط با رنه دکارت، ذهنها بهعنوان جوهرههای تفکر مستقل تعریف میشوند. اما در فلسفه معاصر بیشتر متداول است که اذهان را نه به عنوان جوهر، بلکه به عنوان خواص یا ظرفیت هایی که انسان ها و حیوانات برتر در اختیار دارند، تصور کنند.[15][17]
با وجود این توافق، هنوز در مورد ماهیت دقیق ذهن، اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد و تعاریف مختلف رقیب ارائه شده است.[2] تعاریف فلسفی ذهن معمولاً نه تنها با فهرست کردن انواع مختلف پدیدههای متعلق به ذهن، بلکه با جستجوی «نشان ذهنی» پیش میرود: ویژگیای که در همه حالات ذهنی و فقط حالتهای ذهنی مشترک است.[16][15] رویکردهای معرفتی، حالات ذهنی را برحسب دسترسی معرفتی ممتاز سوژه به این حالات تعریف می کنند. این اغلب با رویکرد مبتنی بر آگاهی ترکیب می شود، که بر اولویت آگاهی در رابطه با ذهن تأکید می کند. از سوی دیگر، رویکردهای مبتنی بر غرض ورزی، قدرت ذهن برای ارجاع به اشیاء و بازنمایی جهان را بهعنوان روشی معین به عنوان نشانه ذهنی میدانند. بر اساس رفتارگرایی، این که آیا یک موجودیت ذهن دارد یا خیر، تنها به نحوه رفتار آن در پاسخ به محرک های بیرونی بستگی دارد، در حالی که کارکردگرایی، حالات ذهنی را بر اساس نقش های علی که ایفا می کنند، تعریف می کند. تفاوتهای بین این رویکردهای متنوع قابلتوجه است زیرا پاسخهای بسیار متفاوتی به سؤالاتی مانند اینکه آیا حیوانات یا رایانهها ذهن دارند، میشوند.[2][16][15]
تنوع زیادی در حالات روانی وجود دارد. آنها به دسته هایی مانند حسی و غیر حسی یا خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم می شوند.[18][15] تعاریف مختلفی که در بالا فهرست شدهاند برای حالتهای یک دسته برتری دارند، اما در توضیح اینکه چرا حالتهای دسته دیگر نیز بخشی از ذهن هستند، تلاش میکنند. این باعث شده است که برخی از نظریه پردازان تردید کنند که نشانه ای از ذهن وجود دارد. بنابراین شاید اصطلاح «ذهن» فقط به مجموعهای از ایدههای مرتبط با هم اشاره دارد که دارای یک ویژگی متحدکننده نیستند.[15][16][17] برخی از نظریه پردازان با محدود کردن تعاریف خود از ذهن به قوه های فکری "عالی" مانند تفکر، استدلال و حافظه به این پاسخ پاسخ داده اند. دیگران سعی می کنند تا حد ممکن در مورد قوای فکری "پایین"، مانند حس و عاطفه، فراگیر باشند.[19]
در کاربرد عامیانه، ذهن غالباً مترادف با فکر است: گفتگوی خصوصی با خودمان که «درون سرمان» انجام میدهیم.[20] بنابراین ما "تصمیم خود را می گیریم"، "نظر خود را تغییر می دهیم" یا درباره چیزی "دو ذهن" هستیم. یکی از ویژگیهای کلیدی ذهن از این نظر این است که یک حوزه خصوصی است که کسی جز مالک به آن دسترسی ندارد. هیچ کس دیگری نمی تواند "ذهن ما را بشناسد". آنها فقط می توانند آنچه را که ما آگاهانه یا ناخودآگاه با آنها ارتباط برقرار می کنیم تفسیر کنند.[21]
رفتارگرایی و کارکردگرایی
تعاریف رفتارگرا، حالات ذهنی را به عنوان تمایل به درگیر شدن در رفتارهای قابل مشاهده عمومی به عنوان واکنشی به محرک های خارجی خاص توصیف می کند.[37][38] بر اساس این دیدگاه، نسبت دادن یک باور به کسی به معنای توصیف گرایش این شخص به رفتارهای خاصی است. چنین انتسابی هیچ ادعایی در مورد حالات درونی این شخص ندارد، بلکه فقط از تمایلات رفتاری صحبت می کند.[38] انگیزه قوی برای چنین موضعی ناشی از ملاحظات تجربه گرایانه است که بر اهمیت مشاهده و فقدان آن در مورد حالت های ذهنی داخلی خصوصی تأکید می کند. این گاهی اوقات با این تز ترکیب می شود که ما حتی نمی توانیم یاد بگیریم که چگونه از اصطلاحات ذهنی بدون اشاره به رفتار مرتبط با آنها استفاده کنیم.[38] یکی از مشکلات رفتارگرایی این است که یک موجودیت یکسان با وجود قرار گرفتن در موقعیت قبلی، اغلب رفتار متفاوتی دارد. این نشان می دهد که توضیح نیاز به ارجاع به حالات درونی موجودیت دارد که واسطه ارتباط بین محرک و پاسخ است.[39][40] این مشکل توسط رویکردهای کارکردگرا، که حالات ذهنی را از طریق نقشهای علّی خود تعریف میکنند، اما رویدادهای بیرونی و درونی را در شبکه علّی خود مجاز میکنند، اجتناب میکنند.[41][42][17] بر اساس این دیدگاه، تعریف حالت درد ممکن است شامل جنبههایی مانند قرار گرفتن در حالتی باشد که "مایل است در اثر آسیب بدنی ایجاد شود، ایجاد این باور که مشکلی در بدن وجود دارد و ... باعث پیچیدن یا ناله کردن میشود." [43] [18]
یکی از جنبه های مهم هر دو رویکرد رفتارگرایانه و کارکردگرایانه این است که از نظر آنها، ذهن چند برابر قابل تحقق است.[44] این بدان معنی است که این موضوع به ساختار دقیق یک موجودیت بستگی ندارد که آیا ذهن دارد یا خیر. در عوض، فقط تمایلات رفتاری یا نقش آن در شبکه علّی مهم است.[41][43] موجودیت مورد نظر ممکن است یک انسان، یک حیوان، یک موجود بیگانه مبتنی بر سیلیکون یا یک روبات باشد. کارکردگراها گاهی قیاسی با تمایز نرم افزار-سخت افزار می کنند که در آن ذهن به نوع خاصی از نرم افزار تشبیه می شود که می تواند بر روی اشکال مختلف سخت افزار نصب شود. پیوند نزدیکی با این قیاس، تز محاسباتی است که ذهن را به عنوان یک سیستم پردازش اطلاعات تعریف می کند که به طور فیزیکی توسط فعالیت عصبی مغز اجرا می شود.[16][45]
یک مشکل برای همه این دیدگاه ها این است که به نظر می رسد آنها قادر به توضیح آگاهی خارق العاده ذهن هستند که توسط رویکردهای مبتنی بر آگاهی تأکید شده است.[18] ممکن است این درست باشد که دردها ناشی از صدمات بدنی است و خود باورها و رفتارهای ناله خاصی ایجاد می کند. اما مشخصات علّی درد در مورد ناخوشایند بودن درونی خود تجربه دردناک ساکت می ماند. برخی از حالات که اصلاً برای موضوع دردناک نیستند، ممکن است حتی با این شخصیتها همخوانی داشته باشند.
ذهن کجاست؟
به طور کلی، توانایی های ذهنی عملکردهای مختلف ذهن یا کارهایی هستند که ذهن می تواند انجام دهد.
فکر کنشی ذهنی است که به انسان اجازه میدهد چیزها را در جهان معنا کند، و آنها را به شیوههایی که مهم هستند، یا مطابق با نیازها، دلبستگیها، اهداف، تعهدات، برنامهها، غایات، خواستهها و غیره بازنمایی و تفسیر کنند. تفکر شامل میانجیگری نمادین یا نشانهشناختی ایدهها یا دادهها است، مانند زمانی که مفاهیم را شکل میدهیم، درگیر حل مسئله، استدلال و تصمیمگیری میشویم. کلماتی که به مفاهیم و فرآیندهای مشابه اشاره می کنند عبارتند از: تامل، شناخت، ایده پردازی، گفتمان و تخیل.
گاهی اوقات تفکر به عنوان یک عملکرد شناختی "بالاتر" توصیف می شود و تجزیه و تحلیل فرآیندهای تفکر بخشی از روانشناسی شناختی است. همچنین عمیقاً با ظرفیت ما برای ساخت و استفاده از ابزار مرتبط است. درک علت و معلول؛ تشخیص الگوهای اهمیت؛ برای درک و افشای زمینه های منحصر به فرد تجربه یا فعالیت؛ و برای پاسخگویی معنادار به دنیا.
حافظه توانایی حفظ، حفظ و متعاقباً یادآوری دانش، اطلاعات یا تجربه است. اگرچه حافظه به طور سنتی موضوعی پایدار در فلسفه بوده است، اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نیز مطالعه حافظه به عنوان موضوع تحقیق در پارادایمهای روانشناسی شناختی ظاهر شد. در دهههای اخیر، این علم به یکی از ارکان شاخه جدیدی از علم به نام علوم اعصاب شناختی تبدیل شده است، ازدواجی بین روانشناسی شناختی و علوم اعصاب.
تخیل فعالیت ایجاد یا برانگیختن موقعیتها، تصاویر، ایدهها یا سایر کیفیتهای بدیع در ذهن است. این یک فعالیت مشخصاً ذهنی است، نه یک تجربه مستقیم یا منفعل. این اصطلاح از نظر فنی در روانشناسی برای فرآیند احیای ادراکات ذهنی اشیایی که قبلاً در ادراک حسی داده می شد استفاده می شود. از آنجایی که استفاده از این اصطلاح با استفاده از زبان معمولی در تضاد است، برخی از روانشناسان ترجیح داده اند که این فرآیند را به عنوان «تصویرسازی» یا «تصویرسازی» توصیف کنند یا از آن به عنوان «تولیدکننده» در مقابل تخیل «مولد» یا «سازنده» صحبت کنند. گفته می شود چیزهایی که تصور می شود در "چشم ذهن" دیده می شوند. در میان بسیاری از کارکردهای عملی تخیل، توانایی طرح آینده (یا تاریخچه) ممکن، "دیدن" چیزها از منظر دیگری، و تغییر نحوه درک چیزی، از جمله تصمیم گیری برای پاسخ دادن به آنچه که وجود دارد، یا به اجرا درآوردن آن است. تصور کرد.
هشیاری در پستانداران (این شامل انسان ها نیز می شود) جنبه ای از ذهن است که عموماً تصور می شود دارای کیفیت هایی مانند ذهنیت، احساسات و توانایی درک رابطه بین خود و محیط خود است. این موضوع تحقیقات زیادی در فلسفه ذهن، روانشناسی، علوم اعصاب و علوم شناختی است. برخی از فیلسوفان آگاهی را به آگاهی پدیداری، که خود تجربه ذهنی است، و آگاهی دسترسی، که به دسترسی جهانی اطلاعات به سیستم های پردازش در مغز اشاره دارد، تقسیم می کنند.[46] هوشیاری پدیدار دارای کیفیتهای تجربهشده بسیاری است که اغلب به آن کیفیت میگویند. آگاهی پدیداری معمولاً آگاهی از چیزی یا در مورد چیزی است، خاصیتی که در فلسفه ذهن به عمدیت معروف است.
دسته بندی پدیده های زیبایی
پدیده های ذهنی ناشی از قوای ذهن بر اساس تمایزات مختلف دسته بندی شده اند. تمایزات مهم، پدیده های ذهنی را بر حسب حسی، کیفی، گزاره ای، عمدی، آگاهانه، اتفاقی یا عقلانی بودن آنها در کنار هم گروه بندی می کنند. این تمایزات مختلف منجر به دسته بندی های همپوشانی می شود. برخی از پدیده های ذهنی، مانند ادراک یا آگاهی بدنی، حسی هستند، یعنی مبتنی بر حواس.[47] این پدیده ها برای تجربه گرایان مورد توجه خاص قرار می گیرند، زیرا معتقدند آنها تنها منبع دانش ما در مورد جهان خارج هستند.[48] آنها با پدیدههای غیرحسی مانند افکار یا عقاید، که شامل برداشتهای حسی نیستند، در تقابل قرار میگیرند.[49] حالات حسی ارتباط نزدیکی با حالات کیفی دارند که دارای کیفیات هستند و بنابراین با احساس ذهنی از اینکه در این حالت چگونه است، همراه هستند.[18] حالتهای حسی و کیفی اغلب در مقابل حالتهای گزارهای قرار میگیرند که گاهی اوقات گفته میشود غیرحسی و غیرکیفی هستند.[18][22] حالتهای گزارهای شامل نگرشهایی مانند باور یا میل است که سوژه نسبت به یک گزاره دارد. یکی از مشکلات این تضاد این است که برخی از نگرشهای گزارهای ممکن است احساسی ذهنی نسبت به آنها داشته باشند که آنها را به پدیدهای کیفی تبدیل میکند.[50][51] این مورد، برای مثال، زمانی است که به طور فعال چیزی را میل کنید. مشکل دیگر این تقابل این است که برخی از پدیده های ذهنی، مانند ادراکات، هم حسی و هم گزاره ای هستند.[52][53] نگرشهای گزارهای، حالتهای غرضی هستند که بهعنوان مشخصه آنها اشاره به اشیاء یا حالات امور یا مربوط به آن است.[29][30] برخی از فیلسوفان قصد و نیت را نشانه ذهن می دانند،
:: برچسبها:
ذهن,